Web Analytics Made Easy - Statcounter

۵ سالی می‌شود در زندان است و حالا به خاطر بازداشت همدست فراری‌اش به دادسرا انتقال یافته است. با خودش حرف می‌زند، انگار در این دنیا نیست! می‌خواهم به او نزدیک شوم، اما نگران برخوردش هستم، زیرا این جوان اصلاً آرامش ندارد.

وقتی وارد اتاق بازپرس شد با دیدن دوست قدیمی‌اش خشمگین شد. انگار مکان را گم کرده بود و متوجه نبود در اتاق مقام قضایی است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

اگر دستبند نداشت به دوستش رحم نمی‌کرد فقط بد و بیراه گفت و از نامردی رفیق پر از دوز و کلکش حرف زد!

در میانه خشم و فریادهایش انگار ناگهانی شکست و به گریه افتاد.‌

می‌فهمی مادرم مرد! دق کرد. من قاتلش هستم! به خاطر من مرد! البته به خاطر تو!

قاسم فقط می‌شنید و سر به زیر انداخته بود! و محمد گریه می‌کرد و باز زیر لب زمزمه‌های نامفهومی داشت!

بازپرس با صبر نشسته بود تا این پسر آرام بگیرد همه منقلب شده بودند، دقایقی که گذشت رو به امیر کرد و گفت اگر حالت خوب شده، بگو چه اتفاقی افتاده است.

امیر آهی کشید: این آقا دوست صمیمی من بود، می‌دانست من زحمتکش هستم و مادرم زن با آبرویی است، اما از اعتمادم سوءاستفاده کرد و حالا ۵ سال به گناهی کرده و نکرده در زندانم.

من نمی‌دانستم چه جرمی دارم مرتکب می‌شوم، اما شده‌ام بدون آگاهی، اما قاسم که می‌دانست من را به دردسر انداخته فرار کرد و الان بعد از ۵ سال بازداشت شده است. در این مدت همه بلا‌ها سر من آمد. همه مدارک نشان می‌داد من مقصر هستم، اما واقعاً بی‌گناه بودم، ولی توانی برای دفاع از خودم نداشتم و تاوان دوستی کورکورانه‌ام را داده‌ام.

وقتی بازپرس از امیر پرسید که مطمئن است که قاسم همدست او بوده، مرد جوان به دوستش نگاهی انداخت و گفت من همدست او بودم البته گفتم که اطلاعی نداشتم!

نوبت به قاسم رسید در حالی که تصور می‌شد او ادعای بی‌گناهی کند وقتی بازپرس خواست تا دفاع کند، گفت: دفاعی ندارم من هم دزد هستم، هم نامرد! امیر راست می‌گوید او بی‌گناه است نه اینکه کمی بی‌گناه، او روحش هم خبر نداشت من دزدی کرده‌ام فقط با مرام آمد همراهم شد و پشیمانم.

همزمان با این اعترافات بود که باز هم بغض امیر شکست و گفت: از زندان برایت پیغام فرستادم، گفتم مادرم تاب این روز‌های من را ندارد ادامه تحصیلم به خطر می‌افتد چرا آن موقع نیامدی، الان ۵ سال است من نابود شده ام حتی آزاد بشوم باز نابودم اصلاً جایی ندارم برگردم آنجا! از پدرم و خواهرم شرمنده‌ام، نمی‌دانی چه کردی قاسم!

قاسم سر به زیر انداخت: حق داری من از زندان می‌ترسیدم. دوستان دیگرم هم گفتند نرو! راستش را بخواهی مادرم هم خواست فرار کنم و همیشه نگرانت بودم و شرمنده! می‌دانستم تو مرا نمی‌بخشی حق هم داری!

با این مواجهه بازپرس رو به قاسم کرد و خواست جزئیات سرقت از طلافروشی را فاش کند و بگوید بر سر طلا‌ها چه آمده است.

قاسم گفت: وقتی ورشکسته شدم نمی‌دانستم چطور بدهی‌هایم را بپردازم. امیر از دوستان قدیمی من بود و می‌دانست من آدم بدی نیستم و زمانی مغازه‌ام برو بیایی داشت، خودش هم دانشجوی درس‌خوانی بود، اما همیشه با موتور بیرون می‌رفت، چون از ترافیک گریزان بود.

تحت فشار بودم که تصمیم بدی گرفتم. می‌دانستم یک طلافروشی در خیابانی خلوت قرار دارد که سیستم امنیتی‌اش ضعیف است، چون بیشتر محلی‌ها از آنجا خرید می‌کردند. من را نمی‌شناخت، آنجا را نشان کردم و فهمیدم این طلافروشی سر ظهر هم باز است، اما فروشنده‌اش نوبتی تنها هستند یعنی سرظهر یکی برای استراحت می‌رفت و وقتی او برمی‌گشت دیگری می‌رفت. چند روزی آنجا را زیر نظر قرار دادم و تصمیمم را گرفتم.

قاسم مکثی کرد و به امیر نگاهی انداخت: به یک همدست نیاز داشتم اصلاً جرأت گفتن به کسی را نداشتم. یاد امیر افتادم به بهانه اینکه به خاطر مشکلاتم سرویس‌های طلای همسرم را در این طلافروشی امانت گذاشته‌ام و می‌خواهم با پرداخت بدهی‌ام طلا‌ها را پس بگیرم از او خواستم همراهی‌ام کند. سر ظهر به در مغازه رسیدیم، من از امیر خواستم در تقاطع بایستد و بهانه آوردم، چون ماشینم را فروخته‌ام نمی‌خواهم اعتبارم نزد طلافروش بشکند، بعد پیاده شدم و به طلافروشی رفتم. یک سرویس طلا خواستم و بعد چند سرویس دیگر را هم خواستم روی پیشخوان بگذارد وقتی همه را دیدم چاقویی از جیبم درآوردم، پیرمرد ترسید بدین ترتیب سرویس‌ها را داخل کیسه ریختم و داخل کاپشنم گذاشتم بعد پیرمرد را روی زمین انداخته و فرار کردم می‌دانستم تا بلند شود و داد و قال کند ما رفته‌ایم.

امیر که ساکت بود هم به بازپرس گفت: آن زمان شما مسئول پرونده‌ام نبودید، من اصرار کردم نمی‌دانستم سرقتی در کار است در فیلم هم دیده می‌شود من خونسردتر از یک دزد هستم. می‌گفتند حتماً حرفه‌ای هستی که خونسردی، اما خیلی اصرار کردم و در نهایت قبول نکردند و به زندان افتادم و حالا بعد از ۵ سال دارد ثابت می‌شود عمرم در زندان به هدر رفته است.

گفتگو با امیر

حال مناسبی ندارد، مشخص است بیشتر از هرکسی حتی طلافروش‌ها که مورد دستبرد قرار گرفته‌اند، لطمه دیده است:

-خودت از هرکجا دوست داری شروع کن و بگو چه سرنوشتی داشتی و داری؟

مادرم رفت، پدرم زمینگیر شد و خواهرم نزد دامادمان بی‌آبرو! این همه زندگی‌ام بود که نابود شد!

-تو هنوز جوانی چرا این قدر ناامید؟!

جوانانی که بیرون از زندان هستند شاید درک نکنند چه بر سر من آمده است دیگر جوانی‌ای ندارم، قرص اعصاب می‌خورم. من دانشجو بودم و درس‌خوان و امید خانواده‌ام. مادرم لذت می‌برد از سلامت من، نه اهل سیگار بودم و نه هر اتفاق بدی و می‌خواستم افتخار مادرم باشم، اما الان حسرت دیدنش را دارم.

-دانشجوی چه رشته‌ای بودی؟!

مهندسی می‌خواندم و اصلاً بعد از ۵ سال هنوز باور ندارم قاسم دزد باشد. مردی با پرستیژ که وقتی خواست سوار موتورم شود، تعجب کردم، زیرا همیشه ماشین‌های مدل بالا زیر پایش بود.

-اصلاً به او شک نکردی؟

اصلاً همین الان هم تردید دارم قاسم دزدی کرده باشد اگر خودم در این منجلاب گرفتار نمی‌شدم، باور نمی‌کردم.

-بعد از آن روز چه شد؟!

یک روز خانه بودم که جلوی چشمان مادرم به من دستبند زدند. آن نگاه‌هایش را هرگز فراموش نمی‌کنم، داشت سکته می‌کرد الهی من قربانش بروم که طاقت بی‌آبرویی من و خودشان را نداشت.

-چرا قاسم بازداشت نشد؟!

من هاج و واج بودم، مأموران هم تعجب کرده بودند و به ناچار فیلم من و قاسم را نشان دادند و من هرچه گفتم باور نکردند، قاسم را لو دادم با همه جزئیات، اما نبود که نبود! پیغام فرستادم به قاسم، قسم‌اش دادم، اما نیامد که نیامد و من ماندم با اتهام سرقت از طلافروشی، دادگاه، پلیس و ۷ سال زندان و ردمال! حق داشتند باور نکنند.

-در زندان درس‌ات را ادامه دادی؟!

خیر، من مشکل روحی، روانی دارم در زندان آلوده سیگار شدم و هر روز حالم بدتر شد و حالا نه درس خواندم، نه حرفه‌ای بلدم بیایم بیرون، نمی‌دانم چه روز‌هایی خواهم داشت.

-پیش روانشناس رفتی؟!

بله! فایده ندارد محیط زندان اجازه درمان نمی‌دهد.

-خب آزاد شوی می‌توانی درمان شوی و...

امیدوارم. باید اول سر خاک مادرم بروم و آنجا قول بدهم که درست می‌شوم، مطمئنم روح مادرم کمک می‌کند. از وقتی این قاسم بازداشت شده و خواهرم فهمیده من بی‌گناهم، مادرم هم به خوابم آمده در صورتی که تا شب گذشته یک بار هم نیامده بود و می‌دانم من را بخشیده و من باید سرپا بایستم باید سرخاک مادرم قول بدهم درسم را می‌خوانم و من می‌توانم...

-سن و سالی نداری حتماً موفق می‌شوی؟!

دعایم کنید!

سراغ قاسم می‌روم، حالش بهتر از امیر نیست:

-خودت از این شرایط راضی هستی؟!‌

ای کاش همان موقع تسلیم می‌شدم و این پسر به این روز نمی‌افتاد!

-یعنی عذاب‌وجدان داری؟!

خیلی! من خواستم تسلیم بشوم، مادرم نگذاشت. همسرم اصلاً اطلاع نداشت همه زندگی‌ام را جمع کردم رفتم ترکیه! من و همسرم بچه‌دار نمی‌شویم خیلی حسرت بچه را داشتم. وقتی پرس و جو کردم دیدم در ایران با هزینه مناسب امکان بچه‌دار شدن‌مان زیاد است. دل به دریا زدم و به ایران برگشتم. همسرم از مرز زمینی آمد، من از کوه توسط قاچاقچی‌ها! اما نمی‌دانستم همسرم هم تحت نظر است، هنوز ۸ ماه اینجا نبودیم که بازداشت شدم.

-امیر را فراموش کرده بودی؟!

اصلاً! حتی از ترکیه به خانه‌شان پول فرستادم که پدر و خواهرش آن را پس زده بودند!

-پول مگر جبران‌کننده است؟!

همین کار از دستم برمی‌آمد!

-حالا چه؟!

حال می‌روم زندان! در ترکیه کار و کاسبی خوبی راه انداخته بودم و الان پولدارم. پول طلا‌ها را می‌دهم، همه قرض‌هایم را هم پرداخت کرده‌ام و حالا منتظر تولد بچه‌ام هم هستم. بعد از زندان وقتی آزاد شدم مثل بچه آدم زندگی می‌کنم. ببینید من خلافکار نیستم، اما تصمیم اشتباه گرفتم!‌

-می‌دانی چه بلایی سر امیر آمده است؟!

از قاضی خواستم من را نزد امیر بیندازد تا در فرصتی که برای آزادی‌اش است کنارش باشم و راضی‌اش کنم اجازه بدهد همه هزینه‌های تحصیل حتی شغل بعد از آزادی‌اش را بدهم، من شرمسارم امیدوارم امیر به زندگی عادی‌اش برگردد.

-از اینکه زندان می‌روی ناراحت نیستی؟!

ناراحت هستم، اما حقم همین است. من الان فقط نگران اول این آقا امیر گل و بعد بچه توی راهی‌ام هستم و همسرم، اما در ترکیه همسرم همه ماجرا را فهمید و قرار شد اگر زندانی شدم، صبور باشد، امیدوارم. الان هم که تنها نیست یادگارم نزدش است.

بنابه این گزارش؛ قاسم و امیر به زندان انتقال یافتند تا بعد از پایان تحقیقات با اثبات بی‌گناهی امیر و با توجه به تحمل ۵ سال زندان و رد مال توسط قاسم که دزد اصلی بوده آزاد شود و...

منبع: ایران

باشگاه خبرنگاران جوان اجتماعی حوادث و انتظامی

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: اخبار حوادث و انتظامی سرقت بی گناه

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۳۱۶۲۳۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

اجساد عجیبی که طبیعت آن‌ها را پس می‌زند! (+عکس)

در شهر سن برناردو پدیده‌ای موجب شگفتی کارشناسان و مردم آن منطقه شده‌است؛ اجسادی که فرایند تجزیه آن‌ها مختل شده‌است.

به گزارش خبرآنلاین، در تصویری که در ادامه آمده است، کلووینسریس بجارانو را می‌بینید، زنی که مقابل یک جعبه شیشه‌ای زانو زده است تا جسد سنگ‌شده مادرش که ۳۰ سال پیش مرده است را ببیند.

زنی که ساتورنینا تورس د بجارانو نام داشته است، با همان لباس طرح رز و پیراهن پشمی سبزی که در آن دفن شده بود و یک گل میخک قرمز مصنوعی در دستانش در زمان خشک شده است.

بجارانو ۶۳ ساله در آخرین محل استراحت مادرش در موزه‌ای که جسد او و ۱۳ تن دیگر از شهر سن برناردو را به نمایش گذاشته بود، به خبرگزاری فرانسه گفت: «او هنوز صورت کوچک قهوه‌ای گرد و موهایش را دارد و به طور مرموزی پس از مرگ مومیایی شده است.»

این تنها مورد نبود؛ ده‌ها جسد مومیایی شده از سال ۱۹۶۳ تا به امروز، به این شکل یافت شده‌اند. روسیو ورگارا، راهنمای موزه، می‌گوید: «وقتی این اتفاقات رخ داد، برای مردم کمی غیرقابل باور به نظر می‌رسید؛ آن‌ها فکر می‌کردند که این‌ها رویداد‌هایی ماوراء‌الطبیعه هستند.»

او به خبرگزاری فرانسه گفت: «با گذشت زمان، یافتن اجساد در این وضعیت بیشتر و بیشتر شد. حتی برخی از آن‌ها هنوز چشمان خود را داشتند، عضوی که معمولاً سریع تجزیه می‌شود.»

در اواخر دهه ۱۹۸۰، هر سال حدود ۵۰ مومیایی در مقبره پیدا می‌شد، اما این میزان به تعداد انگشت شماری در سال کاهش یافته است.

پاداش پس از مرگ؟

به گفته ورگارا، با وجود تلاش‌های متعدد کارشناسان برای توضیح این پدیده، که در کشور‌هایی مانند مکزیک و ایتالیا نیز مشاهده شده است، دلیل مومیایی‌سازی خود به خود در سن برناردو هرگز مشخص نشده است.

ورگارا گفت: «برخی از مردم محلی «بر این باورند که این فرآیند (مومیایی کردن) به این دلیل است که فرد خیلی خوب بوده است و این یک پاداش پس از مرگ است. دیگرانی هستند که این را یک مجازات می‌دانند.»

تعدادی از مردم نیز بر این باورند که این اتفاق به دلیل رژیم غذایی سالم ساکنان سان برناردو و شیوه زندگی فعال و کشاورزی آن‌ها است. اما این گفته در خصوص تمام اجساد صدق نمی‌کند؛ یکی از مومیایی‌ها متعلق به خورخه آرماندو کروز است که بیشتر عمر خود را در شهر بزرگ بوگوتا گذراند و برای مرگ به زادگاهش بازگشت.

هیچ الگوی مشخصی برای مومیایی‌سازی‌ها وجود ندارد؛ کسانی که درگیر این فرایند هستند، در سنین مختلف بوده‌اند و هیچ جنسیت یا نوع بدن خاصی غالب نیست. ورگارا گفت هیچ بخش خاصی از این گورستان وجود ندارد که مومیایی‌های بیشتری نسبت به بقیه داشته باشد. بسیاری معتقدند که پاسخ باید در خزانه‌های دفن باشد.

اولین مومیایی‌ها در سن برناردو تنها پس از افتتاح این گورستان که هیچ گور زیرزمینی ندارد، پیدا شد. ورگارا گفت، قبل از دهه ۱۹۶۰، این شهر دارای دو محل دفن بود که حتی یک مورد مومیایی شناخته شده نداشت. او افزود که آب و هوای این منطقه مرطوب است که معمولاً به تجزیه کمک می‌کند نه اینکه مانع آن شود.

دانیلا بتانکور، انسان شناس از دانشگاه ملی کلمبیا، گفت که این پدیده می‌تواند به دلیل قرار گرفتن این گورستان در یک شیب تند کوه باشد.

بتانکور به خبرگزاری فرانسه گفت که این فرضیه هنوز نیاز به آزمایش دارد. مطالعه‌ای درباره آنچه اتفاق می‌افتد و شرایط خاصی که باعث می‌شود مردم مومیایی شوند، وجود ندارد. بستگان اجساد مومیایی شده باید اجازه نمایش آن‌ها را در موزه بدهند.»

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • (ویدئو) روایت پردیس پورعابدینی از سکانس خجالت‌آور ملاقات شرعی در گناه فرشته
  • پلاناریا ؛ این موجود توانایی باز زایی عجیبی دارد! (+فیلم و عکس)
  • پلاناریا ؛ این موجود توانایی بازرزایی عجیبی دارد! (+فیلم و عکس)
  • ۶ سال زندان برای هکری که اطلاعات ۳۳ هزار بیمار را سرقت کرد
  • معمای اتوبان
  • مقام سازمان ملل: حمله به رفح «یک تراژدی غیرقابل وصف» است
  • واکنش به بازی شهاب حسینی در آخرین سریالش
  • جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمی‌دهم مگر به شرط...
  • اجساد عجیبی که طبیعت آن‌ها را پس می‌زند!
  • اجساد عجیبی که طبیعت آن‌ها را پس می‌زند! (+عکس)